عیدغدیر
به خاطر اومدن عموحسین و زن عمواز مکه19مهر رفتیم برای استقبال دقیقا ده قیقه قبل از اومدن در محل حاضر بودیم و شما نق و غر میزدی و اصلا روبوسی نکردی نه با عمو نه با هیچ کس فقط یا بغل مامان یا خاله و یا دایی جواد بودی
خونه عمو برای شام موندیم و شما از گوسفندی که سرشو بریده بودن میگفتی وعلت کشتنشوچون به حفه مامانش گوش نکرده غذا نخورده
شب هم ما خونه عزیز موندیم و فردا تالاردعوت بودبم حاجی خورون که شما از همه می ترسیدی و حتی به مامان اجازه نمیدادی با عمع صحبت کنم و گریه میکردی که مامان بیا پیشم ..و کلی بهونه که مامان جوراب شلواریمو د ربیارم جورابی که عمه برام خریده بپوشم و چون هواسر بود می ترسیدم سرما بخوری .زهرا عموهم برات لاک خریده بود که شما نه اینکه بهش بوس دای و بغلش هم نرفتی تشکر هم نکردی ..عجب دختری
فرستادمت پیش بابا که اونجا هم وای نستادی و اومدی پیشم تا اینکه باتبات خاله بهونه نگرفتی و برای شام خواب بودی
روز عید هم که 21 بود رفتیم خونه چن تا همسایمون که سادات بودن و شما به محض ورود میگفتی آب میخام تا اینکه خونه یکیشون برات آب اوردن..تازه یه جا رفته بودی و مامانی نیومده بود به خاله سعیده گفته بود ی جیش داری ..بیچاره خاله سعیده...
عیدی هم گرفتی که از این بابت خوشحال
شب هم جشن پسرعمه بود که به شما خوش گذشت با شبنم خاله ها و یه کم پیش مامان نانا ی میکردی ویه هو میدویدی بغل خاله ها
وشب دیگه از دیار مامانی دل کندیم و با بابا راهی خونه شدیم ...وقتی رسیدیم خونه دیدیم خونه گرمه و بابایی بخاریو افتتاح کرده