2 سال و 3 ماهگی
تبلیغ ایران رادیاتور رو تو ماشین یه بار شنیدی البته وقتی داشتیم خونه عزیز می رفتیم بی مقدمه وقتی داخل ماشین دایی برای رفتن به پارک کلاله بودیم گفتی:پشتم گرمه و ماهمه
در 2 سال و 3 ماهگی لباس دختری رو گذاشتم رو مبل و رفتم به غذا یه سری بزنم دیدم شما رو که خودت لباس آبی رو که بابا جونی برات خریده پوشیدی و البته شلوار گل گلی هم عوض کردی و صورتیو از اتاقت برداشتی و پوشیدی و شلوارتو در آوردی انداختی رو تاب ...به من میگی انداختم خشک بشه
توی ماشین بهت میگم ببین دست مامانو اوف شده ..شما میگی غذا بخور خوب بشه..میگم بوسش نمیکنی میگی خونه عزیز رفتیم بوسش میکنم
خاله بهاره برات هندونه قاچ میکنه شما مدام تخمه هاشو نشونlمیدی و میگی عه تخمه داره و خاله باید به دقت حتی تخمه سفید ها رو برات بگیره
وقتی میخایی یه چیزی تعریف کنی که احتمالا کلمه ای از اون عبارت رو یادت نمیآد میگی عم عم عم _کسره
با خاله سعیده سوار خلیکوپتر و البه سوار قطار شدی
با بابام رفتیم یه دوری بزنیم به علت علاقه ای و که به توپ والیبال داشتی و داشتی بازی عموها و دایی وخاله هارو مختل میکردی بردم بچرخونمت به بابام میگی میخایم بریم چرخ وفلک ..بابا سوار تابت کرده وو محکم هلت میده شما میگی آخ جون دوسش دارم و اگه یواش میشد میگفتی باباجون خل بده
فعلا هم که جایزه با برچسب خوب جواب داده و اگه مامانی هم یادش بره شما میگه achas(برچسب)و یاد آوری میکنی
بابا این سوال غلط که مامان رو دوست داری یا بابا مپرسه و شما سری میگی بابایی
من میگم چرا بابا رو ؟ شما میگی برام اقاشی میخره خمه چیز میخره