فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره

❤ ღ ღ فاطمه دختر اردیبهشتღ ღ ❤

دوره جدید کلاس قرآن

دوره جدید کلاس قرآن فاطمه باعنوان رو خوانی قرآن  شروع شد و فاطمه در روز چهارشنبه 27 آبان ماه اولین جلسه کلاسشو با کلی اصرارمن و فرار از تنهایی با من اومد و البته فاطمه شاگرد جدید بود و دوستات دوره قبلی کسی نیومده بود و با پیشنهاد خانوم معلمشون من هم جلسه اول همراهش بودم .وقتی کلاس تموم شد فاطمه میگفت مامان! خانوممون خیلی مهربونه و دوست داشت دوباره بره .منم که علاقه فاطمه رو دیدم کتاب های دوره جدید رو براش گرفتم.ناگفته نماند که قرار بود جلسه اول فاطمه روز دوشنبه باشه که نرفتیم و میگفت مامان تو هم نرو و دلیل نرفتن هم مشخص بود میگفت خانمجدید رو دوست ندارم من خاله مونا قبلی رو دوست دارم.انصافا خانوم جدیدش خیلی با ذوق و هنرمند و بچه ها رو جذ...
1 آذر 1394

5 صفر و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

ایام شهادت ام البکاء حضرت رقیه خاتون تسلیت ..... مرغ دلم خرابه شام آرزو کند..تا با سه ساله دختری گفتگو کند....آن دختری که قبله ارباب حاجت است....حاجت رواست هر که به این قبله رو کند.....   سلام بر رقیه....سلام بر دخترسه ساله امام حسین....سلام بر تو و عاشورایی بزرگی که در چشمان کوچک تو خلاصه شده است.... سلام بر تو که در خنکای لبخند حسن علیه السلام رها بودی و پا به پای آبله زخم های پدر را به جستجو ...سلام به کوچکی گام هایت به تو و خاطره  رهادر آتش  مانده ات..سلام به تو اس سوال بزرگ تاریخ.......  دختر م فاطمه تقریبا سه سال و 6 ماهه است و مقایسه میکنم باحضرت رقیه....دخترا تو این سن عاشق باباشون هستن عاشق بازی با عر...
26 آبان 1394

کلاس قرآنی

امروز 6 خرداد چهارشنبه اولین روز کلاس رفتن فاطمه بود اونم کلاس قرآن.کلاسش در جامعه القرآن طباطبایی  هست. و برای سنین سه سال آموزش به صورت اشاره و حفظ موضوعی. کلاسشون  یک ساعته.و مادر ها هم میتونم حضور داشته باشن.امروز فاطمه آیه 114 سوره طه یعنی وقت رب زدنی علما رو یاد گرفت و نقاشی مربوط به آیه رو رنگ آمیزی کرد و یه برچسب کیتی جایزه گرفت.چون فاطمه رو دیر ثبت نامش کردم باید خودم هم تو خونه باهاش آیه ها رو کار کنم.ایه محول شده به من بشم الله الرحمن الرحیم هست که انصافا یاد گیری اشاره برای خودم مشکله.امیدوارم که اشاره ها رو فراموش نکنم.و به خوبی به فاطمه آموزش بوم.مربیشون هم خوبه ولی فاطمه برای روز اول گریه کرد و من رفتم کلاس پیشش.شاید...
6 خرداد 1394

باغ وحش

در روز 27 اردیبهشت فاطمه برای اولین بار به باغ وحش رفت البته به همراه عزیز و دایی و خاله ها .که همش روی گردن دایی بودی.دایی شما رو سوار اسب کرد .باهم جغد و عقاب و روباه و گرگ و شغال و به قول خودت آقا شیر و غاز و اردک خرس و گوزن و میش کوهی که شبیه آهو بود و شتر و تازی و خوک وحشی و بوقلمون و طاووس و قرقاول و خرگوش...دیدی . آقاشیر از شانس بهت پشت کرده بودند میگفتم به خاطر اینکه گوشت نخوردی فاطمه ،آقا شیر بهت پشت کرده.خوک هم که صورت و لباساتون کرده بود که و وقتی من با صحنه مواجه شدم هاج و واج مونده بودم شما میگفتی دایی روش خاک ریخت و خوکه عصبانی شد و بهمون فین کرد.لباستو عوض کردم و مانتو و روسری تنت کردم تا سرما نخوری و سریع رفتی حمام .متاسفان...
3 خرداد 1394