باغ وحش
در روز 27 اردیبهشت فاطمه برای اولین بار به باغ وحش رفت البته به همراه عزیز و دایی و خاله ها .که همش روی گردن دایی بودی.دایی شما رو سوار اسب کرد .باهم جغد و عقاب و روباه و گرگ و شغال و به قول خودت آقا شیر و غاز و اردک خرس و گوزن و میش کوهی که شبیه آهو بود و شتر و تازی و خوک وحشی و بوقلمون و طاووس و قرقاول و خرگوش...دیدی .
آقاشیر از شانس بهت پشت کرده بودند میگفتم به خاطر اینکه گوشت نخوردی فاطمه ،آقا شیر بهت پشت کرده.خوک هم که صورت و لباساتون کرده بود که و وقتی من با صحنه مواجه شدم هاج و واج مونده بودم شما میگفتی دایی روش خاک ریخت و خوکه عصبانی شد و بهمون فین کرد.لباستو عوض کردم و مانتو و روسری تنت کردم تا سرما نخوری و سریع رفتی حمام .متاسفانه ساعت 6 رسیدیم باغ وحش و دير وقت شده بودو نتونستیم قسمت مار و آهو و میمون ...ببینیم. ولی از اون وقت که از باغ وحش اومدیم میگی حیوان های وحشی و اهلی بکشم و شما رنگ آمیزی کنی و بچسبانی به یخچال .حیوانی که ازهمه بیشتر کشیدم هم اسب و به قول خودت بچه اسبه.