فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره

❤ ღ ღ فاطمه دختر اردیبهشتღ ღ ❤

خرابکاری در مسجد

1393/3/14 18:32
نویسنده : مامان فاطمه
149 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 14 خرداد سال 93

با اینکه فاطمه خانم تقریبا دو سال و دو ماهشه ولی باز بعضی اوقات شلوارشو خیس میکنه ..نمی دونم قراره تا کی این روند ادامه داشته باشه

12 خرداد که نصادف با تولد امام حسین بود و تقریبا یه هفته ای کیشد که با هم برای نماز ظهر و عصر به مسجد می رفتیم موقه نماز عصر متوجه شدم که لباس خانمی خیسه ..اول فک کردم که از اول خیس بوده بعد که بیشتر  دقت کردم ،بله شلوار سرمه ای خیس و از قضا فرش مسجد....

نماز عصر رو تند تند خوندم چون میدونستم باید دوباره خونه بخونم و با حالت شوکه به طرف خونه رفتیم و در کل مسیر هم باهاش دعوا میکردم ..به محض رسیدن به خونه ،رفتم حمام و لباس و چادر خودم و فاطمه و حتی جانمازو آب کشیدم و فاطمه در حال  گریه ، که مامانم بغلم کن خوابم میاد . من میگفتم دیگه دوست ندارم و او میرفت و دوباره برمی گشت و میگفت دیگه مسجد جیش نمی کنم وبعدش که از گریه گردن نتیجه ای نگرفت نشست با پای دراز کرده ووقتی کار من تموم شد دیدم تو حال خوابیده

قبل از نماز مغرب هم رفتم مسجد و به خادم گفتم ماجرا  رو و ایشون  که مشغول درست کردن شربت بودن برای مراسم بودن،ۀ گفتن خودمون انجام میدیم و از اون روز به خودم قول دادم دیگه تا وقتیکه مطمئن ازکار فاطمه نشدم به مسجد نرم

 

امروز که به مغازه سبزی فروشی رفته بودم دختری آروم و مظلوم رو دیدیم که صورت و حتی شونه هاش سوخته بود از پدرش که پرسیدم گفت با آب کتری سوخته کیفش رو کابینت بوده و میخاسته برداره ،بندکیفو کشیده و کتری با آب جوش ریخته رو سرش....خیلی ناراحت شدم ...

 

 

راستی فاطمه چیزهای زیادی میگه ..الان کلی وقته راجع بش ننوشتم ..یعنی نمیذاره که بنویسیم الان هم خوابه که موفق شدم

از تولد و عکسای آتلیه و گل های محمدی درگلدشت برزک و خوانسارو حتی عکسای عید 93 ...وقت کنم میذارم

فاطمه به کامپیوتر میگه کامکیکه

میخاد فاطمه  خاطره بگه میگه مامان یادته آره یا میگه  گیگی(دیدی)

عاشق عروسکشه  و میکه عزیزم پدات شم گیه نکن(گریه)

به شدت ار صدای پای همسایه ها که از پله هاپایین میرن و صدای بسته شدن درها میترسه و بدو بدو خودشو به من میرسونه و میگه ترسیدم

با زیرکی میخاد بغلش کنم میگه مامان! بغل میکنی؟یا میشه بغل کنی؟؟

دوست داره رو شونه هام بخوابه

کتاب خوندنو خیلی دوست داره حتی مامان بیا جیش دارم ار اوایل اردیبهشت ازحفظ میخوند

مامان بیا جیش دارم       پودیه کارم      لگن بیار زود برام     تا شلوارم خیس نشه(خودش جای شلوار و خیشسو عوض کرده)

بابا جوادش که میاد سریع  و بدو بدو میاد و میگه سسسسسسسسسسسسسسسسلام(مثه دایی جوادش)

 

 

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (6)

مامان هلیا جون
17 خرداد 93 16:56
تولدش مبارک
مامان مریم
29 خرداد 93 2:26
سلام خاله جون من شما را لینگ کردم ..راستی رمزتون چیه ؟ اگه دوست داشتید بهم بدید
مامان مریم
4 تیر 93 2:10
سلام خاله جون بمیرم الهی چی شدی تو هم مثل ثنا جون به ویروس مبیلا شدی..... انشاالله هر چه زودتر خوب بشی..مامانت که بهم رمز نمیده می خوای خودت بهم رمز بده یواشکی باشه عزیزم...
مامان سمانه
26 تیر 93 16:34
سلاااااااااااااااااام من که همش به در بسته خوردم بهم لمز نمیدیییییییی؟؟؟
مامان اعظم
6 مرداد 93 18:48
.من رمز ندارم ...تا برات نظر بذارم دوست خوبم
فاطمه
12 مرداد 93 13:00
دختر منم اردی بهشتیه مصادف با میلاد امام جواد(ع). خدا حفظشون کنه این فرشته های اسمونی رو.